از دیر وقته باهات خلوت نکردم هااااا

عشقم مهران ررررررررفت

از دیر وقته باهات خلوت نکردم هااااا

سلام نفس خوشمل من؟چطوری؟خوبی؟ مگه میشه بدباشی اخه جایی که تو هستی حتما جای خوبی هست و بهتر ااز این دنیا کثیف.

تا وقتی که باشی میگن گور باباش بره گم بشه وقتی میمرن میان سر خاکشو وخاک به سر میزنن و داد وفریاد میکنن

وقتی اینارو میبینم خیلی از دنیا بیشتر بدم میاد.ببین خدا چجور ادماش بزرگ کرده.مهران کی بعد من واس من گریه میکنه.

مهران گاهی اوقات تو تنهایی میگم واقعا مهران منو دوس نداشت و بازیچه بودم.اما باز میگم اونا دارن دروغ میگن

چون مهران من قصم خورد که تا اخرش کنارم باشه.مهران بذار بگن.من وقتی میشنوم فقط دعوا میکنم باهاشون و بعدش تو تنهایی خودم زار زار اشک میریزم

نفس من دلم گرفته.دلم لک زده واسه اینکه بهت بگم مهران  دلم برات تنگیده دوس دارم ببینمت .قرار بذاریم نفسم؟

تو بگی باشه نفسم.

باهم زمان و مکان تعیین کنم.مث قبلا هی استرس داشته باشم و هی به خودم برسم و همش از عطری که هر دو ازش استفاده میکردیم باهم استفاده کنم وهزار تا دروغ بزنم و بیام پیش تو.میدونی از روزی که رفتی جز یکی یا دوبار دیگه بوی اون عطر تو اتاق من نپیچیده.اخه همش کنار تو بودم وقتی استفاده کردم.دیگه از بوش بدم میاد.یادته مهرانم.........

و و قتی دیدمت سر بذارم رو پاهات باهات بحرفم خیلی دلم میخواد مهرانم.و هی حرفایی بگم که غیرتی بشی و من تو دلم شاد بشم که عشقم واسه من غیرت داره.مهران خیلی دلم میخواد گریه کنم و داد بزنم خدا چراااااااااااا؟ چرا این همه زود بردیش؟ چرا منو عاشقش کردی و بردیش؟بخدا مظلوم بود.مث بقیه پسرا پست و کثیف نبود؟

خدا این رسمش نیس.خوبارو ببر و ادمای نامرد بذار تا ادما بیشتر عذاب بکشن

هی خدا حرف زیاده بخوام بنویسم یه کتاب بیشتر میشه پس امشب همینجا حرفامو میبرم



+ نوشته شده در  یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:,ساعت 19:43  توسط دخترکی ساده